فقط 9 ساعت تا با تو بودن
حالا دیگه روز شماری جاشو به ثانیه هادا ده اگه خدا بخواد بخواد شما تا 9 ساعت دیگه چشمای قشنگت و باز می کنی و رنگ تازه ای به زندگی من و بابایی می دی
امروز وقتی از خواب بیدار شدم یه حس عجیبی داشتم شاید گفتنش خیلی سخته ولی همش به این فکر می کردم که 9 ماه دو تا قلب تو یه بدن تپش داره حالا دیگه اون قلب کوچولو می خواد بیاد بیرون و مامانی سرش و بذاره رو سینش و صدای قلبش گوش کنه . خداوند عاشتق تمام زیبایی هایت هستم .
پسرم فردا صبح قراره همه با هم بریم بیمارستان تا قشنگترین هدیمون از خداوند بگیریم ...
به امید با تو بودن
عاشقتم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی